روزهای پایانی تابستان 94
سلام عسل وای بالاخره بعدازیک هفته بیماری وسرماخوردگی سفت وسخت دوباره آرامش به خانواده مابرگشت ,وقتی تومریضی همه مریضیم,بیچاره آقاجون دیروزمیگفت هفت روزه من ازغصه این بچه (شما)داشتم دیوونه میشدم .آخه نمی دونم چت شده بود که دقیقا یک هفته کامل لب به هیچ گونه غذایی نزاشتی ,فقط آب آب ....خدامیدونه که من ومامان جون انواع واقسام سوپ ها ,غذاها ,حتی چیزهایی که فک میکردیم دوست داری وازشون استقبال میکنی روبرات تهیه کردیم اما حتی ازدیدنش هم استفراغ میکردی وحالت بدمیشد ,حتی تواین یه هفته شیر ویاچای هم نتونستم بهت بدم ,خیلی برا ت ناراحت بودم دکترت اصرار داشت سرم بزنی اما باتوجه به ذهنیت بدم نسبت به رگ گیری ...
نویسنده :
مامان نفیسه
14:36